سنخ شناسی رفتار مردم کوچه وبازار در برخورد با لباس روحانیت
1- عنوان مشاهده: سنخ شناسی رفتار مردم کوچه وبازار در برخورد با لباس روحانیت
2- مساله مشاهده: علل عدم مقبولیت روحانیت ملبس در بین مردم رهگذر کوچه وبازار چه مسائلی می تواند باشد؟
3- نوع مشاهده: مشاهده مشارکتی
4- مورد مشاهده: رفتار مردم کوچه وبازار در قبال برخورد با یک روحانی رهگذر
5- توصیف:
حضور با لباس روحانیت در مکان های عمومی و فرهنگی مانند تالار هنر(سالن تئاتر شهراصفهان) کافه تریا سی وسه پل از خیابان چهارباغ خواجو تا پل فردوسی (پیاده) در یک روز تعطیل
بسم الله
تقریبا می توانم بگویم تمام کسانی که در نگاه اول با این ظاهرولباس مواجه میشوند دچار شک می شدند .
این شک را با نگاه های خیره و حتی دوری از من نشان می دادند . این مسافت را پیاده طی کردم زیرا تقریبا تاکسی برای سوار کردن من نمی ایستاد ! تنها افرادی که تقریبا عادی رفتار کردند ، کارگر های افغانی ویا افرادی بودند که ظاهری حزب اللهی وحداقل مذهبی داشتند(که البته تعداد آنها هم بسیار اندک بود،شاید به تعداد انگشتان دو دست) وبنظر می آمد که این پوشش برای آنها عادی تر است.
مردم پس از گذشتن از من شروع به پچ پچ می کردند و حتی برخی از آنها ناسزا هایی می گفتند مانند : " همین ها ممکت را به گند می کشند !"
زمانی که نزدیک پل خواجو شدم،توجه مردم و واکنش ها شدیدترمی شد.
اغلب ماشینها بیجا بوق میزندند و برخی شیشه های ماشین را پایین کشیده ، حرفی توهین آمیز می زدند اما با این حال ترسی در مردم وجود داشت که مبادا من از دسته ی اطلاعاتی ها باشم ویا قدرت اینکه بتوانم برای آنها دردسر درست کنم را داشته باشم .
زمانی که به زوج ها می رسیدم. دختر ها از پسر های همراهشان فاصله می گرفتند و روسری و موهای خود را مرتب می کردند .
وقتی می خواستم از عابر پیاده رد شوم هیچ ماشینی به احترام من به عنوان یک عابر نمی ایستاد و همگی طوری رد می شدند که انگار می خواهند مرا زیر بگیرند!
پایین پل برای مشاهده ی رفتار پلیس نسبت به این موضوع به سمت پلیس رفتم و برای این که افکار واقعی شان را متوجه شوم، از آنها آدرس تالارهنر را به زبان انگلیسی پرسیدم .
مامور پلیسی که آنجا بود متوجّه حرف من نشد و مافوق خود را که به نظرم سرگُرد بود صدا کرد . ایشان نیز حرف مرا به سختی فهمیدند !
برایم بسیار جالب بود که مامور های پلیس یک کشور زبان تقریبا بین المللی را به این وضوح متوجه نشوند . سرگرد از راننده تاکسیهای آنطرف آدرس خواست .
آنها متوجه شدند که من فارسی بلد نیستم .
به پلیس گفتند که ما دربست او را می رسانیم ! پلیس پرسید چطور و راننده ها گفتند می گوییم 5-6 تا 5000 تومانی بدهد.او که ایرانی نیست !
پلیس چون آدرس را بلد نبود داشت قبول میکرد .
پلیس به جای این که به خاطر گرفتن مبلغ اضافی با راننده ها برخورد کند هیچ واکنشی نشان نداد.
من در این حین از آنها خواستم که راه اتوبوس را نشانم بدهند .
واقعا تعجب برانگیز بود که زمانی که پلیس با یک فرد غیر ایرانی مواجه می شود و افرادی که می خواهند تخلفی انجام دهند مانند راننده ها ، هیچ واکنشی نشان نمی دهند.
زمانی که سوار اتوبوس شدم توجه ها بیشتر شد . در لحظه ی اول تمام افراد به من با تعجب نگاه کردند در نگاه برخی ها نفرت و انزجار کاملا واضح بود . واکنش جالبی که وجود داشت این بود که خانم های چادری و باحجاب ، زمانی که مرا دیدند چادر خود را جلو تر می کشیدند و قسمت بیشتری از صورت خود را پوشاندند.
دختر و پسری کنار در وسط ایستاده بودند هنگامی که من را دیدند پسر با لحنی جدی و با ناراحتی به دختر که ظاهری تقریبا زننده داشت گفت :ببین از حاج آقا خجالت بکش ویه کم آدم شو!
برایم جالب بود که هنوز که هنوز است خیلی از افراد این لباس را نشانه ی آدمیت و انسان بودن وهدایت می دانند!
تالارهنر:
زمانی که به تالارهنر رسیدم با همان نگاه های خیره مواجه شدم .
من تقریبا قبل از این که با این ظاهر بیرون بیایم انتظار بیشتر این برخورد ها را داشتم .
منتها پیش بینی یک رفتار را اصلاً نداشتم وآن این بود که پس از بیرون آمدن از تئاتر پسری جوان با ظاهری فشن به سمت من آمد ودست بردار نبود واز من زن صیغه ای میخواست وهرچه او را ازخود می راندم او دست بردار نبود.
رفتار های مردم عادی در تالارهنر، می توانم بگویم با احترام تر بود . می توان گفت که فقط نگاه های خیره ی نه چندان طولانی وجود داشت . شاید برای این که تئاتر مکانی است که هر کسی نمی رود و معمولا از طرز فکر و ذهن آزادتری نسبت به انسان های معمولی برخوردارند .
در خیابان افراد مختلف با طرز فکر مختلف وجود دارند اما در آنجا احساس کردم حداقل طرز فکر ها شبیه به هم است .
کافه تریا سی وسه پل:
در کافه با سعید سفید زاده(یکی از دوستانم که چندان ظاهری مذهبی هم نداشت) قرار گذاشته بودم ، ابتدا من وارد شدم و پشت یکی از میزها به انتظار سعید نشستم ،واکنش متصدی کافه بسیار جالب بود . کاملا وحشت کرده بود و از جایش بلند شد .
زمانی که به تنهایی پشت میز نشستم تمام افراد داشتند به من نگاه می کردند ،حتی برخی افراد که من در دیدشان نبودم ، خم شده بودند تا من را ببینند ، چند دختر با دیدن من شروع به خندیدن کردند . زمانی که کسی وارد کافه می شود ، رسم است که برایش جا سیگاری بیاورند .
پیش خدمت با شک و تردید جلو آمد و جا سیگاری را تنها نشانم داد و اجازه خواست که بگذارد یا نه.
این نشان میدهد که بنظر آنها روحانی سیگار نمیکشد و جا سیگاری بی احترامی تلقی می شود .
شک اول زمانی بود که من با آن پوشش وارد شدم و شک دوم زمانی بود که دوستم سعید وارد شد و سر میز من نشست .
این که یک روحانی با یک پسر با آن ظاهر،قرار داشته باشد بسیار عجیب می نمود و همه با تعجّب به من نگاه کردند ...
اما موضوعی که در کافه جالب توجه بود این بود که هر کس در آنجا همراه با کسی و مشغول صحبتی یا کاری بود . ممکن بود در نگاه اول برایشان یک شک محسوب شده باشد اما آنها به خیره نگاه کردن پی در پی ادامه نمی دادند . برخوردشان بیشتر همراه با تمسخر یا تاسف بود .
درمجموع تجربه ی بسیار خوبی بود.
6- تحلیل:
مطابق آنچه در جریان تحقیق مشاهده وبررسی گردید از نظرمحقّق علل وعوامل مختلفی می تواند باعث این نوع نگرش وبرخورد منفی مردم نسبت به روحانیت شده باشد که از آن جمله می توان موارد زیر را نام برد:
1- عدم حضور وبروز عادی روحانیت در بین مردم کوچه وبازار وبعضا حضور حاشیه ساز آن ها در بین موردم(گویا مردم کوچه وبازار از بس که روحانی ندیده اند با دیدن یک روحانی متعجب شده ومی خواهند یک عکس العملی از خود نشان دهند).
2- عملکرد منفی ومخرب قشری از روحانیون که باعث بدبینی مردم نسبت به کل این صنف گردیده است وگویا بیشترین درصد نظر منفی مردم درباره روحانیت به این دلیل است که روحانیون با دخالت در امور سیاسی وظایف مذهبی خود را رها کرده اند.
3- بسیاری ازمردم درباره نوع فعالیت روحانیت نظرخواصی ندارند،یعنی چه در مسجدها فعالیت کنند(نماز و منبر و...) و چه در امور سیاسی شرکت کنند و چه در بین مردم به حل مشکلات آن ها بپردازند برای مردم اهمیت خاصی نداردواین نوع برخورد آنها می تواند به دلیل تبلیغات منفی وتخریب رسانه های خارجی بر ضد روحانیت ولباس روحانیت باشد که اثر این تبلیغات در رفتار وسکنات مردم کوچه وبازار در برخورد با یک روحانی متجلی می شود.
[ سه شنبه 94/1/18 ] [ 3:12 عصر ] [ محمد وحید صافی اصفهانی ]
[ نظر ]
تنجیـم
یادداشت زیر توسط معرفت پژوهان ارجمند خانم ها(ماجد،شالباف،تاج الدین، رضوی وترابی) تهیه گردیده است وبه عنوان درسنامه ای برای مبحث مطرح شده توسط استاد شهید مطهری در کتاب 15 گفتار پیرامون سعائت ونحوست ایام مورد استفاده است.
امید است توسط معرفت پژوهان طرح بینش مطهر قابل استفاده باشد.
چکیده
علم نجوم و ستاره شناسی دو علم بوده، اول علمی که در حرکات و موضع ستارگان و احکام آن از نظر خسوف و کسوف مطرح بود، دوم آن که ارتباط وضع کواکب را با حوادث زمین از قبیل جنگ، صلح، سعد، تحسن، مرگ، تولد، باران، آفتاب و مانند آن شرح می داد.
علم نجوم، حق و درست است و تمامیت این علم (معرفت به حوادث و وقایع) به حق و حقیقت آن، نزد خدای تعالی است. و این علم از علوم پیامبران و امامان است. اصحاب تنجیم و مدعیان آن بهره اندکی از این دانش داشته اند.
کلید واژگان
نجوم احکامی، تنجیم، اخترگویی، طالع بینی
مقدمه
پرداختن به دانش نجوم آن هم از زاویه قرآن و روایات و نیز از نگاه فقه و دیگر نگاه های اسلامی مبحثی است که در تمدن اسلامی پیشینه قابل توجهی دارد. دانش نجوم در میان بیشتر اقوام سابقه دارد، و عامل آن نیز توجه بشر در همه مقاطع گذشته، به صورت طبیعی و عادی به عظمت آسمانهاست.
زندگی با خورشید در روز و یا ماه در شب در کنار دیگر ستارگان عنایت داشتند و هر کدام به اندازه ی وسعت ذهنشان به جمع بندی هایی رسیده بودنده و می کوشیدند تا دانسته های خویش را نسبت به این مقوله فزونی دهند.
زمانی که تمدن اسلامی در میان اقوام مختلف، زمینه تعامل و تبادل علمی و اطلاعاتی را پیش آورد، دانش نجوم هم که مورد علاقه همه ی امم بود، و همه از آن بهره ای داشتند، در بستر تازه ای راه خود را یافت و به حیاتش ادامه داد.
بحث های تنجیم در حوزه پیشگویی ها و بیان اوضاع کواکب به تناسب رخدادهای جاری زندگی بود. بخشی از مباحث نجومی به تعیین قبله و مباحث حاشیه ای آن مربوط می شد که به کار فقه می آمد.
موضوع مطلب ما در اینجا این است که به اختصار علم نتجیم را تعریف کرده و حکم آن را از دیدگاه وحی، روایات و علما بیان کنیم.
طبقه بندی علوم نجوم و احکام نجوم
علم نجوم و احکام نجوم (تنجیم) در کلیه تمدن های باستانی، نظیر تمدن های کلدانی، مصری، بابلی، چینی با هم تداخل داشته اند و از هم جدا نبوده اند.
در جهان اسلامی تا قرن چهارم هجری قمری علم شناخت ستارگان را علم نجوم می خواندند. این علم شامل اخترشناسی ریاضی که خود اخترشناسی ریاضی شامل ترکیب افلاک، ساختن تقاویم، استخراج تواریخ و احتمالاً ساخت ابزار نجومی بوده است و چون استخراج تقویم یکی از مهم ترین اهداف آن بود به پیدایش زیج ها منتهی شد.
و دیگر اخترگویی یا نجوم احکامی است که می گفتند ستاره ها در سرنوشت زمین اثر دارند و ما می خواهیم این اثر را کشف کنیم.
مجموعه این دو علم را علم نجوم می خواندند.
تعریف تنجیم
تنجیم همان اخترگویی یا نجوم احکامی است و در یک تعریف کلی از احکام نجومی می توان گفت:
« هر آنچه که در عالم زیر فلک و فتحر رخ می دهد ارتباط مستقیمی با اجرام آسمانی و حرکت آنها دارد.» و بحث تنجیم در حوزه پیشگویی ها و بیان اوضاع کواکب به تناسب رخداهای جاری زندگی بود. و خبر دادن از حوادث آینده همچون ارزانی یا گرانی کالا، جنگ یا صلح، بیماری مانند و با نحوست یا سعادت ایام با استناد به حرکات فلکی و اموری که بر سیارات عارض می گردد.
ارائه پایه علمی برای احکام نجومی
احکام نجومی که جز قدیمی ترین علوم بشریت بوده توانسته تا به امروز زنده بماند اگر چه در حال حاضر وضعیت خوبی ندارد و مورد تأیید جوامع علمی (دانشگاهی) نمی باشد. و به عنوان علم کاذب شناخته شده است. از سوی دیگر باید توجه داشت که دانشمندان بزرگ در قدیم، از جمله ابوریحان بیرونی و خواجه نصیرالدین طوسی و غیره با این علم سروکار داشته اند.
از آنجا که احکام نجومی هیچ پایه علمی مورد قبول علمی ندارد و نیز مدارک کافی جهت اثبات صحت آن وجود ندارد لذا این علم بیشتر با چشم خرافات به آن نگریسته می شود.البته باید توجه داشت که نظر جوامع علمی مبتنی بر هیچ تحقیقات گسترده ای هیچ مدارک قانع کننده ای نمی باشد. از سوی دیگر، باید تا حدودی به جوامع علمی هم حق داد زیرا طرفداران علم احکام نجومی نتوانستند یک پایه علمی قانع کننده یا مدارک کافی جهت اثبات صحت این علم ارائه دهند.
نظریه « اصل موازات » یک پایه علمی برای این علم فراهم می کند. ولی به معنی تأیید همه قوانین طالع بینی که امروز رایج هستند نیست. از دیدگاه این نظریه، احکام نجومی در زیر مجموعه این اصل قرار می گیرد و لذا از لحاظ تئوری یک علم قابل اجرا بوده و مستحق یک تحقیقات هم جانبه از طرف جامعه علمی می باشد. و مدارک آماری زیادی جمع آوری شده است که به طرفداری از احکام نجوم حکم می کند. یکی از این مدارک که مربوط به پیش بینی زمین لرزه ها است به صورت یک مقاله علمی در سال 1381 در تهران در بیست و یکمین گردهمایی علوم زمین مورد قبول واقع گردید.
اکنون سعی بر این است که نظریه اصل موازات برای زندگی انسان ها بکار گرفته شود. یعنی براساس جهت پی بردن به نظم روند زندگی یک انسان استفاده می کنیم. اینجا کار را روی نظم تحولات بر محور زمان متمرکز می شود. و سعی می شود به نظم تحولات در زندگی افراد پی برده شود.
تقویم های نجومی کاربرد روزمره دارند و آنها را می توان برای خود و دیگران تغییر کرد. و از این طریق بیشتر از نظم زیبایی عالم که نیز در زندگی هر انسان وجود دارد آگاه شد.
و هدف نهایی این است که از این طریق در درک عمیق تر جهان بینی اصل موازات کمکی شده و به معنویت افزوده شود.
ارتباط احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی
میان بعضی از احکام عبادتی شریعت اسلامی با برخی از نمونه های آسمانی ارتباطی واضح و آشکار وجود دارد. اوقات نمازهای پنجگانه روزانه، از یک شهر به شهر دیگر و از یک روز به روز دیگر، تفاوت پیدا می کند و محاسبه آن مستلزم شناختن عرض جغرافیایی مکان و حرکت خورشید در دایره بروج و شفق و فلق است و از شرایط نمازگزاردن روبه قبله ایستادن است.
دانستن جهت قبله خود مبتنی بر حل مسئله ای از مسائل علم نجوم است. و این که نماز خسوف و کسوف واجب است، مستلزم آن است که پیش از وقت آمادگی برای شناختن زمان این دو حادثه آسمانی را داشته باشند. که جزء از راه شناختن حرکات خورشید و ماه و استفاده از زیج های صحیح مسیر نمی شود.
روزه گرفتن و روز گشودن در ماه رمضان مسلمانان را به محاسبات فلکی برمی انگیزد. ابتدا و انتهای روزه با رویت هلال است. نه از روی گاهشماری عرفی و ...
خلاصه آن که ارتباط بعضی از احکام شریعت اسلامی با مسائل نجومی، سبب زیاد شدن توجه مسلمانان به شناسایی امور آسمان و ستارگان شد و علمای دینی را بر آن داشت که سودمندی این علم را مورد ستایش قرار دهند.
ابتکارات مسلمین در علم هیئت
نجوم جایگاه به خصوصی در علم دارد و اگر به تاریخ علم بنگریم می بینیم که این مقوله را می توان به دو دوره ی قبل از اسلام و دوره ی تمدن اسلامی دسته بندی کرد.
نخستین موضوعی که تمدن اسلام در علم نجوم پدید آورد آن بود که مسلمانان موهومات مربوط به تنجیم را رد کردند و بی اساس بودن آن را اعلام داشتند معذلک آن را باطل نساختند و در هر حال ستاره شناسان مسلمان پایه معلومات هیئت را مانند شیمی براساس تجربه و مشاهده یعنی حقایقی مسلم استوار ساختند.
علمای اسلام به هیئت بسیار علاقه مند بودند، رصدی ساختند،زیج تنظیم می کردند، مراقب حرکات سیارات بودند، مقیاس می گرفتند، برای تحصیل علم هیئت به کشورهای دیگر می رفتند. کتاب های پیشینیان را با دقت زیر و رو می کردند، نقیصه ها را برطرف می ساختند، عقاید مختلف را جمع می کرند تعدیل می نمودند.
پس از آن که مسلمانان رصدخانه های عالی تأسیس کردند و زیج های منظم تربیت دارند نام بلند هیئت شناسان اسلام به جهان پراکنده و گشت و از دور و نزدیک به علمای اسلام مراجعه شد.
چنانچه مردم اسپانی اعتراف دارند که پاندول (رقاصه) تعیین وقت را عرب ها به آنان آموختند. و مسلم است که همین پاندول اساس بسیاری از اختراعات مربوط به علم نجوم می باشد.
اهمیت علم نجوم و تنجیم در کلام وحی
در کلام وحی براهمیت علم نجوم و تنجیم تاکید گردیده است و گذشته از وسیله بودن آن برای تدبر در آیات، نشانه الهی و معرفت بیشتر به اوست. بر فواید آن در گسترده های جغرافیا و جهت شناسی و تشخیص اوقات و گاه شناسی و تقویم و معرفت مناسبات و نامناسبات احوال و اشخاص در مکان و زمان، اشاره شده است.
از مواردی که قرآن به کواکب و بروج و منازل و نیز علم گاهشماری و تقویم نجومی و تشخیص وقایع از مواقع نجوم سخن فرموده این آیات شریفه است:
« و لقد جعلنا فی السماء بروجاً و زیناها الناظرین.» (سوره حجر، آیه 16)
راهیابی در امور و مسیر:
« و علامات و بالنجم هم یهتدون» (نحل، آیه 16)
خداوند درباره حضرت ابراهیم خلیل الرحمان (ع) فرموده است:
« و کذالک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین» (انعام، آیه 75)
( و ما این گونه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم می نمایانیم تا از صاحبان یقین باشد.)
و خداوند در جای دیگر قرآن درباره حضرت ابراهیم (ع) می فرماید:
« فنظر نظره فی النجوم فقال انی سقیم » (صافات، آیه 88-89)
( در او نگاهی به نجوم کرد و گفت بیمار می شوم.)
امام کاظم فرمودند: «اگر او عالم به علم نجوم نبود در آن تأمل و تدبر نمی کرد و نمی گفت که من بیمار می شوم.»
دانش نجوم علم انبیاء و اوصیا و وارثان انبیاست. چنانکه حضرت علی (ع) فرمودند:
« زنهار که نجوم را تکذیب کنید، همانا این علم از علوم مقام نبوت است.»
روایات در خدمت تنجیم و حکم تنجیم
آنچه در روایات شیعه و اهل سنت اسلامی اسلام به شدت نهی شده است تنجیم است نه نجوم. در روایات فراوانی آمده که سخن افرادی را که از طریق طالع بینی و تعیین مسیر ستاره ها درباره حوادث و پیش آمدهای آینده خبر دهند و از نحوست و یا سعادت کارها و اعمال از این طریق پیش گویی می کنند، نباید مورد تایید قرار گیرد، چون سخن آنها حقیقت ندارد.
از جمله در نهج البلاغه آمده کسی به حضرت عرض کرد: در این هنگام روانه سفر و جنگ با خوارج مشو، که می ترسم به پیروزی دست نیابی و این مطلب را من از طریق علم نجوم و طالع بینی به دست آورده ام. امیرالمومنان (ع) پیشگویی منجم را رد نمود و فرمودند: « ایها الناس! بپرهیزید از علم نجوم مگر آنچه هدایت بیابید به سبب آن در راه یا دریا، به درستی که نجوم منجر می شود به کهانت و منجم مانند کاهنست و کاهن مانند ساحر است و ساحر مانند کافر است و کافر در آتش جهنم است. بعد از آن فرمودند که حرکت کنید براسم خدا.»
شیخ صدوق - ره – می فرماید: « منجم ملعون کسی است که معتقد است فلک قدیم است و برای او خالقی نیست.» (بحارالانوار، جلد 55، ص 226)
در روایت دیگر آمده است که شخصی عادت خود را به اعتنای احکام نجومی بیان کرده و از امام صادق چاره جویی کرد. که حضرت فرمودند: « بسوزان کتاب های خود را.»
از این گونه روایات که تعدادشان فراوان است به خوبی به دست می آید گذشته از آن که طالع بینی حرام است. هیچ گونه حقیقتی ندارد. و حکم به حرمت تنجیم و طالع بینی بدین معنا که اعتقاد و حکم به ارتباط نفع و ضرر، خیر و شر و دیگر مسائل مربوط به سرنوشت زندگی انسانها به وضع و موقعیت و حرکات ستارگان، در اسلام قطعاً ممنوع بوده و منابع ومآخذی که به این ممنوعیت دلالت دارند از نظر کمیت و کیفیت بیش از آن است که اندک تردیدی در آنها وجود داشته باشد. بنابراین سخن طالع بین ها هرگز حقیقت ندارد.
البته پیشگویی رخدادهای آینده اگر نشأت گرفته از این اعتقاد باشد که خداوند متعال برای پیدایی هر پدیده ای سببی قرار داده که امور عالم را به وسیله آن اسباب تدبیر نموده و به جریان می اندازد و حرکات فلکی و عوارض سیارات را برای رخداد حوادثی از جمله این اسباب قرار داده، اشکال ندارد و جایز است. خبر قطعی دادن از حوادثی که از حرکات فلکی و عوارض سیارات استخراج می گردد حرام است.
اِخبار از رخدادهایی همچون خورشید و ماه گرفتگی، هلال، اتصال و افتراق سیارات که مبتنی بر اصول و قواعد علمی محکم است از تنجیم حرام به شمار نمی رود.
عقیده علامه مجلسی درباره احکام منجمان
علامه مجلسی در بحارالانوار بحث را چنین آغاز کرده است که منجمان چند قسم اظهار نظر دارند:
الف: استخراج حرکات کواکب و افلاک و ضبط آنها بر وجهی که از آنها معلوم شود. اوایل ماه ها و خسوف و کسوف. در این مسائل ایرادی وجود ندارد. « و این حساب مباح باشد.» هر چند استجاب آن ثابت نیست. دلیلش آن که در روایات ترغیبی به آن نشده است.
ب: « استخراج اتصالات کواکب و اوضاع آنها مانند تسدیس و تربیع و مقارنه و مقابله؛ و ظاهر است که تحقیق این اوضاع و استخراج این اتصالات ثمره ندارد بغیر از متربت ساختن احکام نجومی بر آنها». اما منجمانی که این احکام نجومی را بر آن استخراجات مترتب می کنند خود چند دسته اند:
1- گروهی که می گویند این اوضاع مؤثرند در این احکام بالاستقلال، به این معنا که کواکب شرط اتصالات و اوضاع محضوصه مدبریند و موجد کاینات عالم کون و فسادند و این مذهب کفر است و منجمی که به این مذهب قائل باشد کافر است و علم نجومی که مبتنی بر این مذهب باشد کفر است و این مذهب زنادقه و طبیعین بوده است.»
2- گروهی از اهل اسلام که می گویند که این اوضاع معداتند یا تأثیر حق تعالی در این عالم و این قول کفر نیست، بلکه حرمتش هم ثابت نیست.
3- طایفه ای از منجمان اهل اسلام می گویند که این اتصالات و اوضاع امارات و علاماتی چندند که خداوند حکیم علیم بر وقوع حوادث قرار داده این قول از حق و صواب بعید نیست و بسیاری از احادیث بر این قول دلالت می کند.»
با این حال یک پرسش مانده است آن این که « آیا جایز است که با این اعتقاد تقاویم نویسند و اخبار کند به احکامی که از این علامات می فهمد یا جایز نیست».
به نظر علامه، روایات جواز و عدم جواز در این باب هست هر چند اکثر روایات جواز به حسب اسناد ضعیف است. وی سپس سه راه برای جمع میان روایات مخالف و موافق بیان کرده است، اول آن که روایات جواز از روی تقیه باشد چون عباسیان به علم نجوم بها می داده اند.
دوم آن که روایات نهی، ناظر بر «اعتقاد به تأثیر نجوم» باشد چیزی که قبل از این، آن را کفر خواند.
سوم آن که روایات نهی، محمول بر کراهت شدیده باشد.
مرحوم مجلسی در مرآت العقول ضمن بحث مبسوطی درباره طالع بینی می گوید: در مسئله تنجیم و طالع بینی و این که درجه طالع در فلان برج باشد نحس است و یا اگر مشتری در فلان شرایط باشد سعد است، همه ی این ها خطا و اشتباه است و حرف هایی است که بر اساس تخمین گفته می شود و بر هیچ قاعده درستی استوار نیست.
نتیجه گیری
انسان در علم تنجیم با اطلاع مناسب، شرایط خودش و امکانات وضعف ها و زمینه های ابتلای خود را می شناسد و برایش برنامه ریزی می کند، علم تنجیم صحیح می تواند فرصت های مناسب و مشکل ساز را به شخص بنماید، البته بدیهی است شخصی که نتایج علمی را در تشخیص شرایط خود و محیط خود به طور مناسب در نظر نگیرد، کمتر از امکانات مناسب استفاده کرده و بیشتر در معرض آفت های مربوطه قرار می گیرد.
با این حال دانش تنجیم بر فرض صحت و اعتبار منبع آن، تنها بخشی از امکانات و موقعیت ها را می تواند به ما بنمایاند، چون که تشخیص این علم موجود نزد بشر نسبی است. و همه مسلمین اتفاق بر تکذیب منجمین دارند و شهادت بر کذب گفته های آنها می دهند و حکم به بطلان حرف آنان می کنند و از مسلمات دین پیامبر (ص) تکذیب آنان است و روایات فراوان در رد آنها رسیده و علمای بزرگ گفته های آنان را مبتنی بر تخمین دانسته اند. افزون بر همه اینها زمام همه امور بدست خداوند قادر متعال است.
لذا شرع مقدس ضمن هدایت شخص به حسن تدبیر براساس دانایی و عقل و مشورت با اهل خبره در هر کار، و توصیه به مراعات برخی احکام فلکی آسان مانند قمر در عقرب و روزهای محذورات و سفارش برخی از روزهای خاص و همچنین موضوع توسل و نیایش و توکل و تفویض امور به حق تعالی و تسلیم و راضی بودن بودن به نتایج امور را تعلیم، بلکه تاکید نموده است.
منابع و مأخذ:
1. مجلسی - محمد باقر. بحارالانوار. جلد 55. قم. چاپ 14، 1379
2. مطهری - مرتضی. سیری در سیره ی نبوی. صدرا . چاپ 54 . تهران ،1390
[ شنبه 92/9/23 ] [ 9:3 عصر ] [ محمد وحید صافی اصفهانی ]
[ نظر ]
آیا تفاوت ها در نظام خلقت بی عدالتی است؟!
یادداشت زیر توسط گروهی از معرفت پژوهان مجمع بینش مطهر استان اصفهان(خانم ها : شایسته فرد،سلیمانی صدر،فاطمه دهقانی) به عنوان درسنامه ای برای بحث عدل الهی استاد شهید مطهری (ره) تنظیم گردیده است .
انشاالله که مورد استفاده عزیزان معرفت پژوه طرح بینش مطهر واقع شود.
چکیده:
در این مقاله بر آنیم که به بررسی عدل الهی بپردازیم با وجود تفاوتهایی که در جهان خلقت می بینیم. جهان بر اساس اسباب و علل اداره می شود وخداوند هر چیزی را از قاعده ی خود پیش می برد. برخی تفاوتهای جسمی و روحی مردم معلول اختلافات طبقاتی، ظلم اجتماعی یا سهل انگاری های فردی است که ربطی به نظام خلقت ندارد.اینگونه اختلافات، ساختگی و بی دلیل است. بنابراین زشت یا زیبا بودن برخی انسانها و فرقهای دیگری که بین آنان است، معلول عوامل مختلفی مثل عامل وراثت تغذیه ی دوران بارداری، محیط، آب وهوا تغذیه، مسکن و...
ضمنا در منظر الهی، فرقی بین زشت رویان و زیبارویان وجود ندارد و تنها معیار برتری شان تقوای الهی می باشد البته چون زیبایی در برابر زشتی، نعمتی محسوب می گردد، ازاین رو تکلیف صاحبان سیمای خوش بیشتر از دیگران است. آنان باید حق آن نعمت را ادا نموده و در حفظ پاکدامنی شان مراقبت بیشتری نمایند.
کلید واژه:
عدل، تفاوت، تبعیض، استعداد، فیض باری تعالی، خیر مطلق.
مقدمه:
در آیه ی 32 سوره ی نساء می خوانیم «و لا تتمنوا ما فضل الله بعضکم علی بعض...»برتری هایی که خداوند نسبت به بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید...
بحث عدل الهی از مباحث مهم اسلامی و اصول مذهب تشیع می باشد. به علت شبهاتی که در زمینه ی تفاوت ها و تبعیض هایی که در نظام خلقت می بینیم و تضاد آن با عدل الهی بر خود لازم دانستیم پاسخ کوتاه و اجمالی به شبهات دهیم .پس در این مقاله سوال این است : آیا تفاوت ها در نظام خلقت بی عدالتی است؟
این بحث در منابع بسیاری از جمله کتب اصول عقاید آیت الله مصباح، آیت الله دستغیب،مطهری و همچنین در کتب تفسیری مثل تفسیر نمونه به آن پرداخته شده است.
منظور از عدل:
حضرت علی (علیه السلام) فرموده اند: العدل یضع الأمور موضعها
تبعیض این است که در شرایط مساوی بین اشیاء فرق گذاشته شود ولی تفاوت عکس تبعیض می باشد. به عبارتی فرق تبعیض و تفاوت آن است که در فرض تبعیض چند موجود قرار دارد که همگی شایستگی و حق یکسان دارند؛ به یکی داده می شود و به دیگری داده نمی شود یا کمتر داده می شود. اما در صورت تفاوت در آفرینش اصلا حقی مطرح نیست تا بحث تبعیض به میان آید. اما باید استعداد های افراد شناسایی شود. چون مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسان ها ان چنان تقسیم شده که هرکسی قسمتی از آن را دارد و مهم این است جامعه یا خود اشخاص استعداد ها را کشف کنند. چرا که فیض الهی برای همهی موجودات یکسان است اما این موجودات هستند که بر اساس ظرفیت و توانایی خود از فیض بهره می گیرند. و الا اراده خداوند به خیر مطلق و خیر بالاصالت است و به طبع آن شرور و تفاوت ها می آید. چون دنیا عالم ماده و دار تزاحمات است بنابر این، این ما هستیم که تفاوت ها را بدون خیر می بینیم.چرا عدهای باهوش و عدهای کم خردند؟ چرا بعضی ها ثروتمند و بعضی ها فقیرند؟ چرا برخی زشت و برخی زیبا هستند؟ آیا این تفاوتها نوعی تبعیض و بی عدالتی در حق پارهای از مخلوقات نیست؟
پاسخ:
1-آنچه در پاسخ به این پرسش و سؤالات مشابه آن است در ابتدا باید توجه داشت که تمام مواردی که در آفرینش انسان ها و موجودات دیگر به عنوان نابرابری لحاظ می شود، تفاوتهایى است که در جهان وجود دارد، نه تبعیضها.
فرق تفاوت و تبعیض آن است که در فرض تبعیض، چند موجود قرار دارند که همه شایستگى و حق یکسان دارندو به یکى داده مىشود و به دیگرى داده نمىشود یا کمتر داده مىشود، اما در صورت تفاوت در آفرینش اصلاً حقى مطرح نیست تا بحث تبعیض به میان آید. در مورد آفرینش انسان، از ابتدا انسانى نبوده تا حقى مطرح باشد. پس این تصور که از طرف خداوند حق انسان ها ادا نمی شود تصور صحیحی نیست.
از طرف دیگر دلیلی وجود ندارد که خداوند بین آفریده ها تبعیض قائل شود یا ظلمی بر کسی روا دارد. چون تبعیض و ظلم یا ناشی از جهل است یا کمبود و نیاز و یا ... در حالی که همه آفریده گان نسبت مساوی با خداوند داشته و همه آفریده او هستند و او از هر عیب و نقصی مبرا است. اگر هم نابرابری ها در جامعه انسانی و مربوط به خود انسان ها باشد این بحث مستقل و جداگانه ای است.
اما این که راز تفاوت های انسان ها برای چیست باید گفت: اشیا از نظر خوبى و بدى اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاى دیگر در نظر گرفته شوند، یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوى از اندام در نظر گرفته شوند، حکم دیگرى پیدا مىکنند، مثلاً اگر از ما بپرسند که خط راست بهتر است یا خط کج، ممکن است بگوییم خط راست بهتر از خط کج است، ولى اگر خط مورد سؤال جزئى از یک مجموعه شد، در یک مجموعه به طور مطلق، نه خط مستقیم پسندیده است و نه خط منحنى. وقتى که جهان را جمعاً مورد نظر قرار مىدهیم، ناچاریم بپذیریم که در نظام کل و در توازن عمومى، وجود پستىها و بلندىها، فراز و نشیبها، تاریکى و روشنایىها، همه لازم است .
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی به جاى خویش نیکو است
اگر اختلاف و تفاوت وجود نداشته باشد، دیگر مجموعه و نظام مفهومى ندارد. شکوه و زیبایى جهان در تنوع و اختلافهاى رنگارنگ آن است. قرآن کریم وجود اختلافها را از آیات و نشانههاى قدرت الهى مىشمرد. زشتىها، نه تنها از این نظر ضرورى مىباشند که جزئى از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آنها بستگى دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایىها نیز وجود آنها لازم است.اگر در جهان زشتى نبود، زیبایى هم نبود. اگر همه مردم زیبا بودند، هیچ کس زیبا نبود، همان طورى که اگر همه مردم زشت بودند، هیچ کس زشت نبود. فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمىسازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مىگردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.(استفاده از مقالات اینترنتی)
2-ممکن است این سؤال پیش آید: چرا زشت زیبا نشد و بالعکس؟ در پاسخ استاد مطهرى مىگوید: «خداوند متعال به هر موجودى همان وجود و همان اندازه از کمال و زیبایى را مىدهد که مىتواند بپذیرد. نقصانات از ناحیه ذات خود آنها است، نه از ناحیه فیض بارى تعالى، نظیر خواص اشکال هندسى که ذاتى موجودات است، مثلاً خاصیت مثلث این است که مجموعه زاویه هایش برابر با دو قائمه است و خاصیت مربع این است که مجموع زوایایش برابر با چهار قائمه است. معنایش این نیست که به آن، خاصیت دو قائمه و به این خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا کردهاند تا گفته شود چرا به مثلث ستم کردهاند. تفاوت موجودات جهان همین طور است. بوعلى سینا گفته است: خدا زردآلو را زردآلو نکرده بلکه زردآلو را ایجاد کرده است. زردآلو از باب مثال است، منظور همه موجودات است، خدا اشیا را آفریده از آنها ذاتاً اختلاف دارند. قرآن مجید این مطلب را با یک تمثیل بیان کرده و فرموده است:
«خدا از آسمان آبى فرود آورد و هر رودخانهاى به قدر ظرفیت خودش سیلان یافت»رعد/17 .یعنى رحمت فیض پروردگار هیچ موجود مستعدى را محروم نمىسازد و براى همه یکسان است، ولى استعداد و ظرفیت موجودات یکسان نیست. استعدادها مختلف است. هر ظرفى به قدرى که گنجایش دارد، از رحمت خدا لبریز مىگردد. پس هر موجودى، حق خود را که امکان داشته دریافت دارد، دریافت کرده است.
نباید تصور کرد که خداوند یکى را که ممکن بود زیبا باشد، زشت قرار داد و دیگرى را که ممکن بود زشت باشد، زیبا قرار داد و با قید قرعه و یا یک اراده تبعیضآمیز هر یک از آنها را انتخاب کرد، بلکه هر جزء از اجزاى جهان تنها به همین جور که هست، امکان وجود داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است. اگر بخواهیم از دیدگاه علمى سخن گوییم، این گونه نمىتوان گفت که هر ماده با توجه به ویژگى و شرایط خود از وجود و کمالات وجود برخوردار مىشود. تفاوت هایى که در جهان مادى و طبیعى وجود دارد، براساس تفاوت در عناصر مادى است، مثلاً کسى که از نظر زیبایى یا زشتى، شکل و وضعى خاص دارد، بر اثر تفاوت ژنتیکى و عوامل محیطى و مادى وراثت و... است که هزاران مورد شناخته شده و یا ناشناخته در طبیعت در آنها دخالت دارد و یا حتى امور غیر مادى مانند نحوه آمیزش یا مواد و غذاهایى که پدر و مادر قبل از آمیزش، یا مادر بعد از آن در دوران جنینى تغذیه مىکنند یا مانند تأثیر الکل و مواد اعتیادزا در شکل و حالت و وضع و سلامت و بهره هوشى و استعداد کودک که امروزه بدون تردید شناخته شده است. درروایات اهل بیت(ع) نیز به این امور توجه جدی شده است .درروایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که فرمود : به همسران باردار خود «کندر»بدهید زیرا کندر در افزایش خرد بچه موثر است .(بحارالانوار،ج21،ص504) و در روایتی دیگر: فردی که میوه«به»بخورد فرزندش زیبا خواهد بود .(همان، ص170)
طبق این سخن فیض الهى از ناحیه خدا تمام است و او در حق هیچ موجودى تبعیض روا نمىدارد، بلکه موجودات هستند که به فراخور شأن و جایگاه و مرتبه خود و و قابلیت و استعداد و عوامل دیگر فیض الهی را می پذیرند و به اندازه استحقاق، در مرتبهاى از عالم هستى قرار می گیرند. در جهان خلقت آنچه که وجود دارد تبعیض نیست، بلکه تفاوت است، همان طور که ظرف یک لیترى نسبت به ظرف پنج لیترى مقدار کمترى آب در خود جاى مىدهد. آرى هر موجودى در نظام هستى به میزان ظرفیت خود دریافت فیض مىکند.
در این نگاه هر چه بیشتر از نعمتهاى دنیا و کمالات هستى داده شده باشد، به همان اندازه داراى مسئولیت بیشتر باید باشد و در مقابل هر یک از نعمتهاى الهى از او سؤال شود که آیا حق آن را به جا آورده است؟ اما آن که کمتر به او داده شده، سبکبارتر است. از طرف دیگر با توجه به روایات به دست مىآید که خداوند بعضى از کاستىهاى دنیا را در عالم دیگر جبران مىنماید و به هیچ بندهاى ظلم روا نمىشود.(استاد مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 167، با تلخیص)
همچنین قسمتی از تفاوت های جسمی و روحی مردم با یکدیگر معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی و یا سهل انگاری های فردی است که هیچ ارتباطی به دستگاه آفرینش ندارد،مثلا بسیاری از فرزندان ثروتمندان از فرزندان مردم فقیر، هم از نظر جسمی قوی تر وزیباتر وهم از نظر استعداد پیشرفته ترند،به دلیل اینکه آنها از تغذیه و بهداشت کافی بهره مندند در حالیکه اینها در محرومیت قرار دارند ویا افرادی هستند که بر اثر تنبلی و سهل انگاری نیروهای جسمی وروحی خود را از دست می دهند .این گونه اختلافها راباید «اختلافهای ساختگی و بی دلیل »دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتی و گسترش عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت وهیچ گاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوتها صحه نگذاشته است.(یکصدو هشتاد پرسش وپاسخ برگرفته از تفسیر نمونه/189)
3-برخی از تفاوتها، طبیعی ولازمه ی آفرینش انسان است .یعنی یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعی کامل برخوردار باشد تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه، یک شکل ویک جور نخواهند بود وطبعا با هم تفاوتهایی خواهند داشت، ولی باید دانست که معمولا مواهب الهی واستعدادهای جسمی و روحی انسانها انچنان تقسیم شده که هر کس قسمتی از آن را دارد،یعنی کمتر کسی پیدا می شود که این مواهب را یک جا داشته باشد، یکی از نیروی بدنی کافی برخوردار است ودیگری استعداد ریاضی خوبی دارد،یکی ذوق شعر، دیگری عشق به تجارت، ...مهم این است که جامعه یا خود اشخاص استعدادها را کشف کنند،وآنها را در محیط سالمی پرورش دهند،تا هر انسانی بتواند نقطه ی قوت خویش را آشکارسازد و از آن بهره برداری کند.
4 -برای به وجود آمدن یک جامعه ی کامل، نیاز به استعدادها وذوق های متفاوتی است.مانند یک پیکر انسان نیاز به بافت ها وعضلات و سلولهای گوناگون دارد، یعنی همانطور که اگر تمام سلولهای یک بدن ظریف، همانند چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد و یا اگر تمام سلولهای آن خشن وغیر قابل انعطاف هماند سلولهای استخوانی باشند کارایی کافی برای وظایف نخواهند داشت بلکه باید از سلولهای گوناگونی که یکی وظیفه ی تفکر ودیگری مشاهده ودیگری شنیدن ودیگری سخن گفتن را عهده دار شوند تشکیل شده باشد. و به عبارت دیگر تفاوت ساختمان روحی وجسمی در آن قسمتهایی که طبیعی است(نه ظالمانه و تحمیلی )مقتضای «حکمت » پروردگار است وعدالت هیچگاه نمی تواند از حکومت جدا باشد،مثلا اگر تمام سلولهای بدن انسان یکنواخت آفریده می شد، دور از حکمت بود و عدالت به معنی قرار دادن هر چیز در محل مناسب خود نیز در آن وجود نداشت، همچنین اگر یک روز تمام مردم جامعه مثل هم فکر کنند و استعداد همانندی داشته باشند در همان یک روز وضع جامعه به کلی درهم می ریزد.(تفسیر نمونه .ج3/365 )
5-اختلافات آفریدگان در بهره های وجودی، لازمه ی نظام آفرینش وتابع قوانین علی و معلولی حاکم بر آنست، وفرض یکسان بودن همه ی آنها پندار خامی است واگر اندکی دقت کنیم خواهیم دانست که چنین فرضی مساوی با ترک آفرینش است .زیرا اگر مثلا همه ی انسانها مرد یا زن بودند توالد وتناسلی انجام نمی گرفت ونسل انسان، منقرض می گردید.
پدید آمدن این یا آن نوع از پدیده ها با این یا آن شکل و ویژگی، تابع اسباب و شرایطی است که در جریان حرکت وتحول ماده، فراهم می شود و هیچ کس را از قبل از آفرینش، حقی بر خدا نیست که او را چنین یا چنان بیافریند یا در این یا آن مکان، و در این یا آن زمان قرار دهد تا جایی برای ظلم و عدل داشته باشد.(آموزش عقاید .استاد محمد تقی مصباح یزدی .ج.1-2 /197 )
6-خداوند بر اساس ظرفیتها نعمت عطا می کند.چه بسا فردی ظرفیت این زیبایی یا این مال را نداشته باشد و با عث طغیان و سرکشی و بی ایمانی او شود.
چنان چه قرآن می فرماید: «ان الانسان لیطغی ان راه استغنی:انسان مسلما طغیان می کند به خاطر اینکه خود را بی نیاز می بیند.»علق/6-7
7-جهان نظام احسن می باشد،یعنی نظام خلقت به بهترین وجه آفریده شده.درتوحید خالقیت، شر دو نوع است:الف:امر عدمی که جهل است. مثلا اگر ماژیک بگوید من می خواهم دو میلی متر باشم می گوییم مقتضای تو این است که پانزده میلی متر باشی تا بتوان از تو استفاده کرد.ب:امر مقایسه ای و نسبی، یعنی شر در مقایسه با شیء دیگر، مثلا زهر عقرب برای ما بد و ناگوار است اما برای خود عقرب مفید است و یا مثلا سیل یک امر نسبی است، چون باریدن باران به خودی خود خوب است و باعث نعمت می شود ولی به نسبت ما که محصولاتمان خراب می شود بد است،پس تماما شر نیست چون اگر سیل بند داشته باشیم هیچ شری نیست.یا زلزله هایی که در ژاپن اتفاق می افتد زیاد شر ایجاد نمی کند چون ساختمان ها ضد زلزله ساخته می شود ولی همان زلزله حتی با درصد کمتر برای ما شر محسوب می شود .
اما توضیح اینکه دنیا دار تزاحمات است و مادیات بر روی یکدیگر اثر می گذارند.در مورد نظام احسن، خداوند به احسن وجه خیر را به موجودات می دهد و شکی در این نیست ونظام خدا بدین گونه است که به مجموع نگاه می کند و توجه به نظام دارد و کاری به مورد خاص ندارد ونظام یکپارچه را می بیند.
شر گاهی لازمه ی خیرهای برتر است،گاهی لازمه ی تعالی روح و رشد آن .شر مبدا خیرات است و گاهی شر مکافات عمل خودمان است. پس به غیر از امور طبیعی و امتحان الهی و گاهی گناهان باعث و جود شر برایمان می شود.
8- در پایان مىتواند مکمل این پاسخ باشد و هرگونه اشکالى را برطرف کند، آن است که: نباید نگاهمان را فقط معطوف به دنیا و زندگى دنیا نماییم و همچنان این اشکال براى ما وجود داشته باشد که تفاوتها ربط به انسان ندارد. درست است که تفاوتهاى ایجاد شده به سبب وراثت و محیط و... انسان نقشى در آنها ندارد، اما زندگى انسان که منحصر به این عالم نیست، بلکه این عالم تنها بخش کوچکى از حیات است و در مقابل حیات جاودانه و حقیقى بسیار ناچیز است.اگر انسان دنیا را به تنهایی ببیند شاید تفاوتها غیر عادلانه به نظر آید. ولی اگر دنیا و آخرت را درکنار هم قرار دهیم خداوند بعضی محرومیتها را قرار داده و در آخرت برای فرد جبران می نماید.
پس تفاوتها در نظام خلقت بی عدالتی نیست بلکه چون جهان، دار تزاحم است و خداوند حکیم است هر چیزی را بر اساس اسباب و علل خود اداره می کند، پس برخی ازتفاوت ها ناشی از تفاوت شرایط و امکانات مثل محیط، وراثت و تغذیه می باشد.(استفاده از سخنان اساتید)
منابع:
1-قرآن کریم
2-آموزش عقاید ، مصباح یزدی ،محمد تقی ، چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی
3-تفسیر نمونه ،مکارم شیرازی ، دارالکتب الاسلامیه
4-یکصدوهشتاد پرسش و پاسخ –برگرفته از تفسیر نمونه –جمعی از فضلاء حوزه علمیه ی قم ،دارالکتب الاسلامیه
http://partoeeslam.mihanblog.com/post/923
[ چهارشنبه 92/9/20 ] [ 11:29 عصر ] [ محمد وحید صافی اصفهانی ]
[ نظر ]
آیا هدف وسیله راتوجیه می کند؟
یادداشت زیر توسط چند تن از معرفت پژوهان مجمع بینش مطهر استان اصفهان (خانمها فاطمه زینعلی و زهرا آتشکار) به عنوان درسنامه ای برای مبحث کیفیت استخدام وسیله استاد شهید مطهری که در کتاب سیره نبوی(ص) مطرح می نمایند تهیه گردیده است، امید است مورد استفاده علاقه مندان قرار گیرد.
استاد راهنما :
حجت السلام میرشفیعی
چکیده:
خداوند انسان را بر اساس دستیابی به اهداف خاصی خلق نموده است و طبیعی است که همه ی انسانها در جهت رسیدن به اهداف عالیه و الهی و یا حتی اهداف مادی و غیر الهی از وسایلی استفاده می کنند. وسایل و ابزار استفاده شده در مسیر دستیابی به اهداف لزوما مشروع نیستند و حتی گاهی اسباب ضرر و زیان به افراد دیگر را فراهم می آورند. حال این سوال مطرح می شود که آیا انسان به منظور تحقق اهدافش مجاز به استفاده از هر وسیله ی مشروع یا نامشروعی می باشد یا خیر؟و یا به عبارت دیگر «آیا هدف وسیله را توجیه می کند؟». این سوالی است که از مدتها پیش ذهن افراد بسیاری را به خود مشغول داشته است و دیدگاهها و نظریات مختلفی پیرامون آن مطرح شده است. در این پژوهش سعی شده است تا به صورت اختصار به مرور این نظریات پرداخته و استدلالهای آنها مورد بررسی واقع شود و به طور مفصل در این رابطه دیدگاههای حضرت علی علیه السلام ارائه گردد تا در نهایت یک جمع بندی مطلوب در این زمینه حاصل گردد و پاسخ مثبت یا منفی شرع مقدس به این سوال که «آیا هدف وسیله را توجیه می کند» مشخص شود.
کلید واژه: هدف، وسیله، اهم و مهم، دیدگاه حضرت علی علیه السلام
تبیین تاریخی:
گر چه این عبارت «هدف وسیله را توجیه میکند» در ادبیات عرب قدیم و یا صدر اسلام وجود نداشته است ، اما عباراتی را در میان اهل عرب و یا برخی از سیاستمداران آن زمان میتوان یافت که بر این امر صحه میگذارد.عبارت «خذ الغایات و اترک العبادی؛ هدف را بگیر و مقدمات را رها کن» یکی از این عبارات است. در این که برخی قائل به صحت این نظریه بوده و به آن توصیه و یا عمل کردهاند شکی نیست، به چند نمونه اشاره میشود:
الف) معاویه صلح نامهای را با امام حسن مجتبی علیهالسلام امضاء کرد، امّا دیر زمانی نگذشت کههمه مواد صلحنامه را نادیده گرفت و نقض کرد و به صراحت گفت: ای مردم! آگاه باشید آن پیمان و شروط در زیر دو پای من قرار دارد؛ یعنی هدف حفظ قدرت مهمتر از وفای به عهد و پیمان میباشد.
ب) ماکیاول در کتاب «شهریار» چنین نوشته است: «...همگان بر این نکته واقفند که صفاتی مانند وفاداری، حفظ حرمت قول، درستی رفتار و نیالودگی به نیرنگ تا چه پایه در شهریار پسندیده است. امّا از آن طرف، در قبال حوادثی که در عصر ما اتفاق افتاده است، خود به چشم میبینیم که شهریارانی که زیاد پایبند حفظ قول خود نبودهاند ولی در مقابل، رموز غلبه بر دیگران را به کمک حیله و نیرنگ خوب میدانستهاند، کارهای بزرگ انجام دادهاند و وضعشان در آخر کار بهتر از آن کسانی بوده است که در معامله با دیگران صداقت و درستی به خرج دادهاند. پس بگذارید همه این را بدانند که برای رسیدن به هدف از دو راه میتوان رفت: یکی از راه قانون و دیگری از راه زور. از این دو راه، اولی شایسته انسانها و دومی شایسته حیوانهاست. ولی از آنجا که طریقه اول غالبا بی تأثیر است، تشبّث به طریقه دوم ضرورت پیدا میکند...».
بر شهریار واجب است که حیلهگری روباه را برای دفع گزند با صولت شیر برای نشان دادن قدرت توأم سازد....
یک شهریار دور اندیش هرگز نمیتواند ـ و نباید ـ خود را پایبند حفظ قولی که داده است، بشمارد... در نتیجه هر آن شهریاری که در استقرار و حفظ قدرتش کامیاب گردد، میتواند مطمئن باشد که همگان، از کوچک و بزرگ، بی آنکه درباره خوبی یا بدیِ وسایلی که وی برای تحصیل هدفش به کار برده است، اندیشه کنند، از آنجا که خود هدف را تصویب کردهاند وسایلش را نیز ـ هر قدر هم پست و ناروا باشدـ تصویب خواهند کرد.
ج) چرچیل در کتابی که در تاریخ جنگ جهانی دوم نوشته است، درباره حمله متّفقین به ایران مینویسد:
«اگر چه ما با ایرانیها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری میکردیم، ولی این معیارها ـ پیمان و وفای به عهد ـ در مقیاسهای کوچک درست است؛ دو نفر وقتی با یکدیگر قول و قرار میگذارند، درست است؛ امّا در سیاست وقتی که پای منافع یک ملّت در میان میآید، این حرفها دیگر موهوم است. من نمیتوانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان اینکه این کار ضدّ اخلاق است، چشم بپوشم که ما با یک کشور دیگر پیمان بستهایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیّت است. این حرفها اساسا در مقیاسهای کلّی ودر شعاعهای خیلی وسیع درست نیست.
د) کمونیستها هم برای رسیدن به جامعه بی طبقه و گذر از مرحله سوسیالیسم به کمونیسم معتقدند که از هر راهی که این هدف زودتر تأمین شود میتوان گذر کرد لذا حتی ازدواجهای تیمی را در این راه توجیه میکردند.
و از این نمونهها؛ صفحات تاریخ، دهها و صدها و بلکه هزارها و میلیونها سراغ دارد و بسیارند انسانها و سیاستمدارانی که شعار و ادّعای اصول انسانی و حقوق بشر و دین و اخلاق داشته و دارند امّا اعمال و رفتار آنها طبق دستور شیطانی ماکیاول است و زشتترین افعال را برای اهداف مادّی و حیوانی خود مرتکب میگردند. چنان رفتار میکنند که گویی بویی از انسانیّت نبردهاند و حیوانی بیش نیستند و به تعبیر قرآن کریم:«... أولئک کالأنعام بل هم أضلّ...»
نمونه روشن آن در دوران معاصر ؛ عملکرد خائنانه صدام ـ رئیس جمهور عراق ـ است که در سال 1359 شمسی آشکارا در برابر چشمان حیرتزده جهانیان در پرده تلویزیون عراق ظاهر شد و قرارداد 1975 الجزایر را پاره کرد و عهد و پیمان و قراردادی را که تنها پنج، شش سال از امضای آن گذشته بود، نادیده گرفت و نقض کرد و بدین وسیله به دست خود، سندی بر رسوایی و پیمان شکنی خود پدید آورد.
تبیین مفهومی:
مراد از هدف با توجه به موارد فوق حفظ قدرت یا دستیابی به قدرت است ومراد از وسیله وسایل غیر اخلاقی و غیر حقوقی است و یا غیر شرعی میباشد.
دیدگاه امام علی (علیه السلام):
برای دستیابی به دیدگاه حضرت میبایست به عملکرد سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی آن حضرت در طول عمر شریف و خصوصاً پنج سال خلافت آن حضرت توجه داشت بدون تردید دیدگاه ایشان نفی این نظریه بوده است با توجه به عرصه های مختلفی که میتوان برای نفی و اثبات این نظریه مورد بررسی قرار داد مؤلفههای فهم دیدگاه حضرت را در عرصه های زیر پی می گیریم:
1- صدق در گفتار
الف- عمر با ترکیب خاص شورای شش نفره، به گونهای عمل میکند که نظر عبدالرحمنبن عوف در تعیین خلیفه اثر گذار باشد و امام علی علیهالسلام میداند که با رأی عبدالرحمن بن عوف میتواند به خلافت برسد، عبدالرحمن شرط تعیین علی را منوط به پذیرش عمل به سیره شیخین میکند اما آن حضرت برای به دست آوردن رأی عبدالرحمن هرگز راه دروغ و ناجوانمردی را پیش نمیگیرد و به هیچ وجه حاضر نیست برای رسیدن به قدرت و حکومت"هدف"، به فریب و خدعه "وسیله ناروا"آلوده شود و بیهیچ تردید و شبههای تصریح میکند که تنها به کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله و اجتهاد خودش عمل میکند و شرط عبدالرحمن بن عوف را با قاطعیت مردود میداند. با اینکه میتوانست با یک دروغ کوچک از فسادی که خلافت عثمانی در پی داشت جلوگیری کند و حتی بعد از به قدرت رسیدن کسی هم نمیتوانست حضرت را مؤاخذه کند که چرا به سیرة شیخین عمل نکردید؟، کما اینکه امروزه خیلی از نمایندگان و یا رؤسای
جمهوری بر خلاف وعدههای خود عمل میکنند. و کسی پیگیر آنها نیست.
ب -مغیرة بن شعبه از سیاستمداران معروف شیطانی است و به این جهت، مثل ماکیاول اعتقاد دارد که هدف وسیله را توجیه میکند و برآن اساس عمل میکند و به دیگران نیز این توصیه را مینماید. وی در آغاز خلافت و امامت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به نزد ایشان آمد و گفت: من اعتقاد دارم که بهتر است اکنون درباره معاویه هیچ سخنی نگویی و هیچ اقدامی ننمایی؛ بگذار فعلاً باقی باشد، وقتی که حکومتت خوب استقرار یافت، آن وقت میتوانی او را عزل کنی. از دیدگاه یک فرد سیاسی، شاید این بهترین راه برای تثبیت حکومت نوپا و قدرتمند شدن آن باشد تا در فرصت مناسب بتواند مخالفین را حذف کند؛ اماامیرالمؤمنین علی علیهالسلام با قاطعیّت این نظر را ردّ کرد و فرمود: معنای این کار ـ سکوت ـ آن است که در این مدت محدود، معاویه را صالح و شایسته میدانم؛ در حالی که چنین نیست و من هرگز او را صالح نمیدانم و نمیتوانم دروغ بگویم.
2-وفای به عهد
یکی دیگر از عملکردهای حضرت علی که در تقابل با «هدف وسیله را توجیه میکند» میباشد، التزام و توصیه حضرت به وفای به عهد میباشد. حضرت حتی مراعات وفای به عهد را با دشمنان نیز ضروری میداند. حضرت در نامهای به مالک اشتر مینویسد:
وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالْأَمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ ؛ نهج البلاغة- اگر با دشمنت پیمانى نهادى و درذمه خود او را امان دادى به عهد خویش وفا کن و آنچه را بر ذمه دارى اداو خود را چون سپرى برابر پیمانت بر پا، چه مردم بر هیچ چیز از واجبهاى خدا چون بزرگ شمردن وفاى به عهد سخت همداستان نباشند با همه هواهاى گونهگون که دارند، و رأیهاى مخالف یکدیگر که در میان آرند. و مشرکان نیز جدا از مسلمانان وفاى به عهد را میان خود لازم مىشمردند چه زیان پایان ناگوار پیمان شکنى را بردند حضرت حتی وفای به عهد را در میان مشرکین یادآور شده و آن را راهی برای تأمین امنیت در جامعه میدانند و عواقب منفی نقض پیمان را یادآور میشود:
أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ وَ لَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ وَ مَا یَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ کَیْفَ الْمَرْجِعُ؛
اى مردم! وفا همراه راستى است، که سپرى محکمتر و نگهدارندهتر از آن سراغ ندارم. آن کس که از بازگشت خود به قیامت آگاه باشد خیانت و نیرنگ ندارد.ایشان در بیان دیگری می فرمایند :
قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع ذَاتَ یَوْمٍ وَ هُوَ یَخْطُبُ عَلَى الْمِنْبَرِ بِالْکُوفَةِ یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ کُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ أَلَا إِنَّ لِکُلِّ غُدَرَةٍ فُجَرَةً وَ لِکُلِّ فُجَرَةٍ کُفَرَةً أَلَا وَ إِنَّ الْغَدْرَ وَ الْفُجُورَ وَ الْخِیَانَةَ فِی النَّار؛
حضرت ضمن سرزنش افراد جاهلی که مکر و فریب را نوعی زرنگی و چارهجویی قلمداد کرده میفرماید:
وَ لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَةِ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَیْهَا وَ یَنْتَهِزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِیجَةَ لَهُ فِی الدِّینِ. ما در روزگارى بسر مىبریم که بیشتر مردم آن بىوفایى را زیرکى دانند، و نادانان آن مردم را گربز و چارهاندیش خوانند. خداشان کیفر دهد! چرا چنین مىپندارند؟ گاه بود که مرد آزموده و دانا از چاره کار آگاه است، امّا فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر کار، چاره را واگذارد تا آن که پرواى دین ندارد، فرصت شمارد و سود آن را بردارد.
3-نفی ظلم اقتصادی
عملکرد عدالت محور حضرت علی(ع) در حوزه اقتصادی بیشک مخالفانی را برای خود بوجود آورد. کسانی که با دیدگاهی غیر الهی به حکومت مینگریستند و یا درک کامل از حضرت نداشتند به حضرت توصیه کردند که با برخی از خواص و متمولین با مماشات رخورد کرده و جایگاه آنان را در تقسیم بیت المال مورد لحاظ قرار دهد. اما حضرت میفرمودند:
أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ لَا أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِیرٌ وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِی السَّمَاءِ نَجْماً وَ لَوْ کَانَ الْمَالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ ع أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ ؛مرا فرمان مىدهید تا پیروزى را بجویم به ستم کردن در باره آن که والى اویم؟ به خدا که، نپذیرم تا جهان سرآید، و ستارهاى در آسمان پى ستارهاى برآید. اگر مال از آن من بود، همگان را برابر مىداشتم که چنین تقسیم سزا است- تا چه رسد که مال، مال خدا است. بدانید که بخشیدن مال به کسى که مستحق آن نیست، با تبذیر، و اسراف یکى است.
ابن ابی حدید در تفاوت رفتار خلفای چهارگانه در مورد تقسیم بیت المال اینگونه توضیح میدهد:
این یک مسأله فقهی است که علی (ع) و ابوبکر در تقسیم بیت المال و زکات و غیره به مساوات رفتار میکردند ولی هنگامی که عمر به خلافت رسید بعضی از مردم را بر بعضی دیگر ترجیح داد؛ او سابقین و پیشگامان در اسلام را بر دیگران ترجیح داد و در تقسیم بیت المال به آن از دیگران بیشتر داد و به مهاجرین از قریش نسبت به غیر مهاجرین از قریش بیشتر بخشید و مهاجران را به انصار برتری بخشید و عرب را بر غیر عرب ترجیح داد. ابن ابی الحدید این تفاوت در تقسیم بیت المال را به اجتهاد خلفاء در امر حکومت منوط دانسته وآن را مقتضای حکومت داری میداند ولی گوشزد میکند که سیره و روش علی شندیدهتر است خصوصاً اینکه با سیره ابی بکر موافقتر است و از پیامبر(ص) هم روایت شده که فعل و سیره او مساوات و عدالت در تقسیم بیت المال بوده است.
بی شک اگر حضرت علی(ع) در زمان خود به افراد صاحب نفوذ و متنفذ و سرشناسان، به اندازه جایگاهشان امتیازاتی میدادـ همانگونه که در زمان عمر و عثمان اینگونه بودـ راه برای مخالفت خیلی از افراد تأثیرگذار بسته میشد ولی حضرت این شیوه تقسیم بیت المال را پیروزی از راه جور و ستم دانسته و هرگز به آن تن نمیدهد و به صراحت تأکید میکند که اگر این مال، حتی شخصی بود به صورت یکسان تقسیم میشد، چه رسد به اینکه بیت المال است.
4- نفی ظلم سیاسی
یکی دیگر از اهرمهایی که حاکمان و صاحبان قدرت برای حفظ قدرت خویش انجام میدهند مجازاتهای بیش از حد نسبت به افراد تحت حکومت خویش میباشد.نمونههای ظلم و تعدی حاکمان در طول تاریخ بسیار مشاهد شده است. نقل است که حجاج برای گردهمایی سپاه دستور داد که تا سه میشمارم چنانچه کسانی حاضر نشوند کشته خواهند شد. در این فرمان چند نفر تأخیر کردند و یا حاضر نشدند گردن آنها زده شد. خشونت به خرج دادن نسبت به مجرمان و یا مخالفت معترضان به قسمت فاسدت شدن حاکم از دیدگاه علی محکوم است. حضرت در واکنش به تعلیل افراد تحت حکومت خود در جمع آوری سپاه و مقابله با لشگر معاویه چنین میفرمای:کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَةُ کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ کُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مِنْسَرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِی جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا الذَّلِیلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَ مَنْ رُمِیَ بِکُمْ فَقَدْ رُمِیَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ إِنَّکُمْ وَ اللَّهِ لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی وَ اللَّهِ لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛ تا چند با شما راه مدارا بسپارم! آنسان که با شتر بچّههایى مدارا کنند- که کوهانشان از درون ریش است، و از برون بىگزند مىنماید، لا جرم سوارى را نمىشاید-، یا جامه فرسودهاى که چون شکاف آن را از سویى به هم آرند، از سوى دیگر گشاید. هرگاه دستهاى از سپاهیان شام عنان گشاید، و بر سرتان آید به خانه مىروید و در به روى خود مىبندید و چون سوسمار در سوراخ مىخزید و یا چون کفتار در لانه مىآرمید؟ به خدا، آن کس را که شما یارى دهید خوار است، و آن را که شما بر او حمله آرید، نشانه تیر شکسته سوفار. به خدا سوگند، که در مجلس بزم بسیارید و فراهم، و زیر پرچم رزم ناچیز و کم. من مىدانم چگونه مىتوان شما را درست کرد و از کجى به راستى آورد- امّا نه به بهاى ارتکاب گناه- که شما اصلاح شوید و من تباه. خدایتان خوار گرداند! و بهرهتان را اندک و بىمقدار. به شناختن باطل بیش از شناخت حقّ آگهى دارید، و چنانکه حقّ را پایمال مىکنید گامى در راه نابودى باطل نمىگذارید.
ابن ابیالحدید میافزاید علی(ع) خواهان ریخته شدن خون اصحابی که تمکین امر او را نمیکردند نبود همانگونه که دنیا طلبان و سیاستمداران خواهان آن بودند. حضرت به صراحت بیان میداد که اینگونه رفتار با رعیت، گرچه ممکن است به اصلاح حال آنان بینجامد ولی به افساد او منجر میشود و این چیزی است که حضرت به شدت از آن رویگردان است و حاضر نیست که خود را فاسد گرداند تا قدرت و حکومتش حفظ شود و یا به اهداف خودـ هر چند شرعیـ نایل شود. حضرت علی در این راه چنان با رعیت و افراد تحت حکومت خویش مدارا میکند که به فرمودة خویش ترس از ظلم آنان به حکومت را اینگونه بیان میکند:
وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا وَ دَعَوْتُکُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا شُهُودٌ کَغُیَّابٍ وَ عَبِیدٌ کَأَرْبَابٍ أَتْلُو عَلَیْکُمْ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا وَ أَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا وَ أَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْیِ فَمَا آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی حَتَّى أَرَاکُمْ مُتَفَرِّقِینَ أَیَادِیَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِکُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِکُمْ
صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنَّ مُعَاوِیَةَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینَارِ بِالدِّرْهَمِ فَأَخَذَ مِنِّی عَشَرَةَ مِنْکُمْ وَ أَعْطَانِی رَجُلًا مِنْهُمْ.
امروز مردم از ستم حاکمان خود مىترسند، و من از ستم رعیّت خویش. خواستم تا براى جهاد بیرون شوید در خانه خزیدید، سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید. آشکارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. آیا حاضرانى هستید دور؟ به گفتار چون اربابان، به کردار چون مزدور؟ سخن حکمت بر شما مىخوانم از آن مىرمید، چنانکه باید اندرزتان مىدهم مىپراکنید، به جهاد مردم ستمکارتان برمىانگیزانم، سخن به پایان نرسیده چون مردم سبا این سو و آن سو مىروید. به انجمنهاى خویش باز مىگردید و خود را فریب خورده موعظت وا مىنمایید. بامدادان شما را راست مىکنم، شامگاهان چون کمان خمیده پشت، سویم باز مىآیید. شما را اندرز دادن، سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موریانه خورده را با صیقل زدودن با اینکه حضرت اینگونه از فتار اصحاب خویش ناله سر میدهد اما هرگز به مجازاتی بیش از آنچه حق آن مردم است تن نمیدهد. همانگونه که حضرت فرمودند راه اصلاح جامعه خویش را میداند و میداند که چگونه این کجی و ناراستی را به راستی و اصلاح تبدیل کند اما هرگز آن را به قیمت افساد نفس خویش نمیپذیرد.
نکته مهم این است که، اگر رعایت ارزشهای اخلاقی و حقوقی و شرعی به عنوان وسایل و ابزار یک امر لازمی است و نمیتوان برای بقای قدرت و دست یافتن به آن و یا حفظ اهداف حکومت، از وسایل نامطلوب کمک گرفت، پس نظریه امام مبنی بر اینکه «حفظ نظام از اوجب واجبات است» چه تفسیری دارد و چگونه قابل توجیه است؟
تبیین مسأله: آیا حفظ نظام مثل قدرت نمیباشد؟
امروزه حتی برخی در جامعه هستند که معتقدند برای اینکه نظام اسلامی حفظ شود میتوان از برخی حقوق و یا امور شرعی و اخلاقی صرف نظر کرد؛ مثلاً دروغ بگوئیم و یا از عملکرد اشخاص چشم پوشی کنیم؟ چرا که حفظ نظام یک امر واجب است که با واجبات دیگر تزاحم پیدا میکند و در این تزاحم باید مهم را فدای اهم کرده و آن را که اولویت دارد اخذ کرد. به عنوان مثال نگاه به زن نامحرم حرام است ولی نجات او از غرق شدن واجب است پس نجات او که مستلزم نگاه و لمس اوست اشکال حرمت را برطرف میکند.
اینک سؤال این است که آیا این حفظ نظام مهمتر است و یا گفتن چند دروغ یا ارتکاب چند عمل غیر اخلاقی و غیر شرعی؟ویا ظلم کردن به چند نفر ؟ قطعاً در تزاحم این دو، اهمیت با حفظ نظام است.
نقد و بررسی:
به نظر میرسد باید تفسیر درستی از این فرمایش امام ارائه شود.
آیا حضرت علی(ع) نمیتوانست همین گونه استدلال کند که حفظ نظام( و یا به تعبیری حفظ حکومت علوی) اولی و اهم از ترک چند واجب یا ارتکاب چند حرام است؟ اما میبینیم که حضرت هرگز تن به چنین کاری ندادند. مسلماً مراد امام ترک هر واجب و یا ارتکاب هر حرامی نبوده است. بله اگر واجباتی که ترکی میشوند و یا امور غیر شرعی که صورت میپذیرد اساس اسلامیت نظام را مخدوش کند دیگر نظام اسلامی نیست تا حفظ آن از اوجب واجبات باشد. به نظر میرسد مراد امام به صورت نسبی است نه مطلق. یعنی حضرت امام حفظ نظام را بر ترک برخی از واجبات غیر مهم اولویت میبخشد نه آن واجباتی که ترکشان مستلزم نفی اسلامیت نظام باشد.
جالب این است که حتی برخی تعطیل شدن توحید را برای حفظ نظام، در راستای تفسیر این فرمایش امام قلمداد میکردند، غافل از اینکه توحید اساس اسلامیت نظام را تشکیل میدهد. بله فرمایش امام در اموری مثل حج، حجاب، زکات و ... صحیح است ولی اینکه دروغ بگوئیم، حیله و مکر به خرج دهیم، نقض وفای به عهد کنیم،قتل و حبس ناروا مرتکب شویم،ظلم بکنیم، اینها با سیره صریح و قطعی حضرت علی به هیچ وجه سازگار نیست، علاوه بر اینکه این امور در سطح رهبران دینی موجب بی اعتمادی به آنان شده و مشروعیت و مقبولیت آنان را دچار خدشه میکند.
نتیجه اینکه؛گرچه ممکن است حکومت اسلامی برای حفظ قدرتش و یا پیشبرد اهدافش واجبات فرعیه و جزئیهای را ترک کند، اما هیچگاه نمیتواند برای حفظ خود دست به ظلم، دروغگویی، نقض عهد و پیمان بزند زیرا حضرت علی هیچ یک از این کارها را نکرد.
برخی در توجیه اقدام حضرت علی(ع) این گونه میگویند که حضرت برای نشان دادن یک جامعه آرمانی دست به این گونه امور نزد و مثلاً حاضر نشد در شورای ششنفره یک دروغ بگوید.
اما سؤال این است که آیا حضرت مجاز بود برای این هدف، زمینه را برای حکومت عثمان هموار کند و جامعه اسلامی را دچار انحراف کند؟در حقیقت اگر دروغگویی برای بدست گرفتن و حفظ نظام جایز باشد با توجه به آثار مثبت نظام اسلامی و آثار منفی نظام های دیگر این کار واجب میشود و سیره امام قابل نقد می گردد .
پس نتیجه آنکه رعایت ارزشهای اساسی یک نظام مثل راستگویی ،عدالت ورزی ،وفای به عهد و پیمان با مردم مقدم بر حفظ نظام است .
آنچه با زیر پا گذاشتن این ارزشها حاصل می شود نظام اسلامی نیست که حفظ قدرت شیطانی است. در بستر طرح این نظریه نیز هرگز امام به زیر پا گذاشتن ارزشهای پیش گفته نظر نداده اند.
رابطه هدف و وسیله :
اگر هدف وسیله را توجیه می کند ؛ چرا حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین، آب را بر روی یاران معاویه نبستند؛ در حالی که هدف مقدسی داشتند و اگر قاعده فوق کلی نیست، شرایط آن چیست؟
کسانی که معتقدند هدف وسیله را توجیه می کند، صرف نظر از این که اهداف مادی و دنیوی خود را دنبال می کنند، این را به صورت یک قاعده کلی تلقی می کنند و معتقدند که برای تحقق اهداف فردی یا گروهی، می توان هر نوع کار ضداخلاقی را مرتکب شد؛ اما در اسلام، چنین قاعده کلی ای نداریم. در اسلام، هر حرکت و سکونی بر اساس مصلحت و مفسده واقعی موجود در آن، حکمی دارد.
اولین شرط رساندن یک پیام الهی، این است که از هرگونه وسیله ای نمی توان استفاده کرد؛ یعنی برای این که پیام الهی رسانده شود و برای این که هدف مقدس است، نباید انسان از هر وسیله ای برای رسیدن به این هدف استفاده کند. این که نتیجه ها، مقدمات را تجویز می کنند، نادرست است و نمی توان گفت که هر جا هدف صحیح بود، دیگر به مقدمه نگاه نکن. چنین اصلی، مطرود است. ما اگر بخواهیم برای یک هدف مقدس، قدم برداریم، باید از یک وسیله مقدس و حداقل از یک وسیله مشروع استفاده کنیم. اگر وسیله نامشروع بود، نباید به طرف آن برویم.
گاهی بین مصلحت یک حکم با مصلحت حکمی دیگر، تزاحم به وجود می آید؛ یعنی انجام دادن یکی، مستلزم بازماندن از انجام دیگری است و یا ترک یکی از آن دو، مقدمه انجام دیگری خواهد بود. در این صورت، اگر یکی از آن دو، مهم تر از دیگری باشد و تزاحم بین اهم و مهم باشد، نباید اهم را فدای مهم کنیم؛ بلکه به حکم عقل و شرع، باید مهم فدای اهم شود؛ زیرا حکم اهم، مصالح بیشتری دارد و تقدیم اهم بر مهم، یک حکم بدیهی عقلی است؛ مثلاً کسی در خطر غرق شدن در دریاست و تنها قایقی که در دسترس است، مال کسی است که اجازه استفاده از آن را نمی دهد؛ در این جا، ما حق نداریم برای احترام به مالکیت، بگذاریم او غرق شود و در قایق تصرف نکنیم؛ زیرا حفظ جان مسلمان، مهم تر از احترام به مالکیت دیگران است و در این صورت، تصرف غاصبانه قایق، جایز خواهد بود و ارزش اخلاقی منفی ندارد؛ زیرا مقدمه، منحصر در همین مورد است و برای تأمین یک مصلحت مهم تری است که حفظ جان مسلمان است و این جا، هدف، وسیله را توجیه می کند.
این در صورتی است که ما به حکم قطعی عقل و یا به وسیله نص و حکم شرع، پی به اهمیت بیشتر یکی از دو حکم برده باشیم؛ اما اگر در این که کدام یک از این دو مصلحت، اهمیت بیشتری دارد، شک داشته باشیم یا راه دیگری برای تحقق هدف مهم تر وجود داشته باشد، در این صورت، نمی توانیم بگوییم که هدف، وسیله را توجیه می کند و به بهانه آن، مرتکب یک عمل غیراخلاقی شویم.
بین قاعده «اهم و مهم» و «هدف، وسیله را توجیه می کند»، دو تفاوت وجود دارد؛نخست این که دایره قاعده اهم و مهم، بسیار محدودتر از قاعده هدف است و حکم به توجیه هر وسیله، برای رسیدن به هر هدفی نمی کند این قاعده (اهم و مهم) کلیت قاعده هدف را دارا نیست و دوم این که اهدافی که ما در این جا در نظر داریم، منحصر در اهداف مادی نیستند و اغلب اهداف الهی و معنوی هستند.
بنابراین، توجیه شدن وسیله به خاطر هدف و یا نشدن آن، قضیه ای کلی نیست که بتوان حکم قاطعی برای همه موارد آن نفیاً و اثباتاً ارائه نمود؛ اما می توان گفت که از دیدگاه اسلام، در اغلب موارد، وسیله نیز باید مشروع باشد؛ زیرا تفکیک هدف و وسیله از یکدیگر دشوار است. در عالم ابتلا و امتحان، وسیله ها هم نوعی هدف به شمار می روند؛ مثلاً در هر صورت، نمی توان برای انفاق کردن دزدی کرد و یا برای اصلاح وضعیت معیشتی، نمی توان به هر وسیله ای روی آورد.
دلیل این مسئله هم روشن است؛ زیرا روح و حقیقت شریعت، به گونه ای است که در صورت توجیه پذیر شدن آن به وسیله و هدف، چیزی از آن باقی نخواهد ماند و نباید پنداشت که این قاعده، کلی و در همه جا جاری است. قانون اهم و مهم نیز از اصولی است که در برخی موارد کاربرد دارد؛ مثلاً دروغ مصلحتی در برخی موارد (مانند حفظ جان یا آبروی موءمن)، مجاز شمرده شده است، در این جا چون مسئله مهم تری در کار است که عقل و شرع بر اهم بودن آن گواهی می دهند، دروغ، مجاز شمرده شده است. تشخیص اهم و مهم، کاری ساده نیست؛ بلکه نیازمند آگاهی بر معیارها و موازین و روح شریعت است و در حقیقت، مسئله ای اجتهادی است که باید منطق ویژه اجتهاد در آن منظور گردد. بنابراین، برای هدف مقدس، باید از وسیله مقدس استفاده کرد و هیچ گاه هدف مقدس و متعالی، توجیه گر وسیله نامقدس و نامشروع نیست و مسئله «اهم و مهم» را نیز باید در نظر گرفت.
نتیجه گیری:
بدیهی است که برای رسیدن به هر هدف مقدسی نمی توان از ابزار ووسایل نامشروع بهره جست و اولین شرط رساندن یک پیام الهی این است که از هرگونه وسیله ای نمی توان استفاده کرد؛ این که نتیجه ها، مقدمات را تجویز می کنند، نادرست است و نمی توان گفت که هر جا هدف صحیح بود، دیگر به مقدمه نگاه نکن. چنین اصلی، مطرود است. انسان اگر بخواهد برای یک هدف مقدس، قدم بردارد، باید از یک وسیله مقدس و حداقل از یک وسیله مشروع استفاده کند. اگر وسیله نامشروع بود، نباید به طرف آن برود.
البته تاریخ شواهد زیادی دارد که افرادی برای رسیدن به قدرت از ابزار نامشروع استفاده نمودندو اگرچه ممکن است حکومت اسلامی برای حفظ قدرتش و یا پیشبرد اهدافش واجبات فرعیه و جزئیه را ترک کند، اما هیچگاه نمیتواند برای حفظ خود دست به ظلم، دروغگویی، نقض عهد و پیمان بزند زیرا حضرت علی(ع) به استناد اصول و قوانین شرع مقدس هیچ یک از این کارها را نکرد. رعایت ارزشهای اساسی یک نظام مقدم بر حفظ نظام است. آنچه با زیر پا گذاشتن این ارزشها حاصل می شود نظام اسلامی نیست که حفظ قدرت شیطانی است. درکل حتی استثنائاتی برای این اصل وجود ندارد ودراین دایره قاعده اهم و مهم مطرح است، که بسیار محدودتر از قاعده هدف است و حکم به توجیه استفاده از هر وسیله ای، برای رسیدن به هدف نمی کند و این قاعده (اهم و مهم) کلیت قاعده هدف را دارا نیست.
منابع:
-خداوندان اندیشه سیاسی؛ مایکل ب. فاستر، ترجمه دکترجواد شیخ الاسلامی؛ شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ویراسته دوم، چاپ اول، تهران، 1373 ش، ج 1، ص 527ـ531.
-سیری در سیره نبوی، استاد شهید مرتضی مطهری انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366 ش، ص 92.
-الفتوح لابن اعثم الکوفی، ج 4، ص 163 و صلح امام حسن (ع)، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه حضرت آیت اللّه سیدعلی خامنهای؛ انتشارات آسیا، چاپ اول، 1348ش، ص 407.
-نهج البلاغه صبحی صالح و دشتی، خطبه 200 و فیض الاسلام، خطا به 191-16-126
-حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، انتشارات انصاریان، چاپ اول، 1376 ش، ص 59.
-حماسه حسینی، استاد شهید مرتضی مطهری انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366 ، ج 1، ص 19ـ52.
-کوثر . اسفند 1379، شماره 48
[ چهارشنبه 92/9/20 ] [ 11:19 عصر ] [ محمد وحید صافی اصفهانی ]
[ نظر ]
آزادی موجودات
یادداشت زیر توسط چند تن از معرفت پژوهان مجمع بینش مطهر اصفهان (گروه مباحثاتی ثامن/فرهنگسرای دهخدا اصفهان) به عنوان درسنامه ای برای بحث آزادی معنوی شهید مطهری(ره) تهیه وتنظیم گردیده است وبه حضورتان تقدیم می شود.
واژگان کلیدی:
آزادی – انسان- جبر واختیار- قدرت انتخاب- رشد وتکامل
مقدمه:
از جمله واژه های متداول در هر جامعه ای صرفنظر از نوع بینش آن جامعه،واژه "آزادی " است که از آن معانی متعددی بهره برداری می شود.این واژه در سیاست، اقتصاد،فرهنگ ومذهب رایج است وبرخی به این نتیجه رسیده اند که تنها راه حل گرایش مردم به دین،همین آزادی است وبدون آزادی،دین جایگاهی ندارد.خداوند انسان را آزاد ومختار آفریده و در قرآن کریم می فرماید:"انّا هدیناه السبیل امّا شاکرا وامّا کفورا.ما راه را به او نشان دادیم خواه شاکرباشد(وپذیرا گردد)وخواه ناسپاس".(1)
ما دراین مقاله سعی کردیم به صورت اجمالی به بحث در مورد آزادی پرداخته وپس ازبیان برخی تعاریف ارائه شده،به بررسی آزادی در هر گروه از موجودات بپردازیم.در این میان آزادی انسان جایگاه ویژه ای دارد که به این مهم نیز پرداخته ایم.امیداست که مثمر ثمر باشد.
معنای آزادی
واژه آزادی که برخی نویسندگان آنرا از واژه ی اوستایی"آزاته"یا واژه ی پهلوی"آزایته"دانسته اند درزبان فارسی معانی متعددی چون عتق،حرّیت،اختیار،قدرت بر عمل وترک عمل ،رهایی،قدرت انتخاب و...دارد.(2)
برای آزادی تعاریف زیادی ارائه شده است حتی "به گفته آیزایا برلین دویست تعریف در این باب بیان شده که وجهه اشتراک آنها عدم موانع بر سر راه انتخابهای انسان است"(3)
دراندیشه ی کلامی وسیاسی امام خمینی(ره)آزادی به دو معنا به کار رفته است،آزادی فلسفی یا توصیفی وآزادی حقوقی یا تجویزی.ایشان در پاسخ خبرنگار معروف ایتالیایی(اوریانا فالاچی)که از ایشان خواستار ارائه یک تعریف ساده از آزادی می شود می فرماید:آزادی یک مسئله ای نیست که تعریف داشته باشد مردم عقیده شان آزاد است کسی الزامشان نمی کند که شما باید حتما این عقیده را داشته باشید،کسی به شما الزام نمی کند که حتما باید این راه را بروید...این تعریف با تعریف روسو که آزادی را حکومت بر خود می داند نزدیک است. جان لاک نیز آزادی را قدرتی می داند که انسان برای انجام دادن یا احتراز از عملی خاص ازآن برخودار است.(4)
کانت می گوید:آزادی عبارتست از استقلال از هرچیز به جز قانون اخلاقی.هابز درتوصیف آزادمرد می گوید:آزاد مزد آنست که از انجام کاری که می خواهد،بازداشته نشود.(5)
شهید مطهری در کتاب آزادی معنوی،آزادی را نبود مانع معنا می کند"به تعبیر ایشان آزادی یک کمال وسیله ایست نه یک کمال هدفی.هدف انسان این نیست که آزاد باشد ولی انسان باید آزاد باشد تا به کمالات خودش برسد. ایشان آزادی را دو قسم می داند:آزادی اجتماعی(که در قبال بردگی تن است)وآزادی معنوی(که در برابر بردگی روح است).(6)
در تعریف دیگری گفته شده است آزادی قدرت داشتن برای انجام دادن هر کاریست که به دیگران زیان نرساند(7).اینها مشتی بود نمونه خروار!
قرآن کریم نیز در آیاتی به آزادی واختیار انسان اشاره نموده است مثلا آیات 18و19 سوره اسرا:"من کان یریدالعاجله عجلّنا له فیها ما نشاءلمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلها مذموما مدحورا.ومن ارادالاخره وسعی لها سعیها وهو مومن فاولئک کان سعیهم مشکورا".همچنین رابطه بین استقلال وآزادی در آیه ی 141سوره نساءوآزادی عقیده ونفی کنجکاوی در مورد عقاید مردم در آیه 94این سوره آمده است.(8)که تفسیر هر کدام مجالی می طلبد. شایسته دانستیم که انتخاب جامع ترین تعریف را به عهده خواننده بگذاریم.حال به بررسی آزادی در انواع موجودات(انسان،حیوان،گیاه وجماد)می پردازیم.
آزادی جمادات!
"هرموجود زنده خاصیتش اینست که رشد می کند،تکامل پیدا می کند،متوقف نیست،سرجای خودش نایستاده است.جمادات که رشد وتکامل ندارند نیازمند به آزادی هم نیستند.اصلا آزادی برای جمادات مفهوم ندارد".(9)
همانطور که می دانیم از جمله ویژگیهای موجود زنده تنفس،تغذیه وحرکت است وجمادات فاقد این صفات می باشند.البته در آیه ی از قرآن کریم آمده است:"وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمرّ مرِّ السحاب. وکوهها را می نگری ومی پنداری که جامدند در حالی که آنها مانند ابر در حرکتند".علامه طباطبایی در تفسیر المیزان دو قول را مطرح می کند یکی اینکه آیه راحمل کرده اند بر حرکت جوهری واینکه تمامی مو جودات با جوهره ی ذاتشان به سوی غایت وجود خود در حرکتند واین همان معنای حشر ورجوع به خدای سبحان است...دوم اینکه را بر حرکت انتقالی زمین حمل نموده اند(10) که ایشان بر معنای دوم اشکال گرفته اند که مورد بحث ما نیست.
حال این سوال پیش می آید که اگر جمادات زنده نیستند پس چگونه طبق آیاتی از قرآن درسور مسبحات،تسبیح خدا می گویند؟هیچ آفریده ای از آفریده های خدا بیرون از دایره تسبیح نیست.تسبیح برای برخی موجودات تکلیف تکوینی است وبرای برخی دیگر تشریعی.جمادات فاقد اختیار وآزادی اند امّا مرتبه ای از شعور را دارند.همراهی پرندگان وکوهها با داوود علیه السلامبرای تسبیح گویی در آیه 10 سوره سبا بهترین گواه شعور آنهاست."ولقد آتینا داوود منا فضلا یا جبال اوّبی معه والطیر والنّا الحدید".
ذکر نکته ای خالی از لطف نیست،اینکه می گویند علم تا کنون بر چنین شعور وآگاهی دست نیافته است دلیل بر نبودن آن در موجودات نیست.زیرا تنها وظیفه علم اثبات است وبس؛وهیچگاه حق نفی وسلب چیزی را که از وجود و عدم وجود آن آگاه نیست را ندارد.
آزادی گیاهان
طبق اصول علمی گیاهان زنده اند ورشد می کنند.نفس نباتی که بالاتر از نفس جمادیست،در حد شأن وساختارش آزادی دارد؛یعنی مانعی بر سر راه رشد وتکاملش وجود نداشته باشد.آزادی آنها همانند آزادی انسانها نیست چرا که وسعت روح وجایگاه عظیم انسان(به خصوص انسان کامل)برای آنها بی معناست.
آزادی حیوانات
اینکه حیوانات فقط به حکم غریزه عمل می کنند وفاقد شعورند،سخن مشهور مردم است نه سخن قرآن واهل بیت.تمام خلایق دارای شعورند یعنی احساس دارند امّا نه به معنای احساس انسانها.
یک سوال وجواب
انسان تنها مو جود مختار است پس حشر حیوانات که در آیه 5 سوره تکویر"واذا الوحوش حشرت" آمده به چه معناست؟علامه طباطبایی در تفسیر المیزان بعد از بحث های مفصل پیرامون تشابهات واختلافات انسان وحیوان،نتیجه گیری می کند که"دقت در آنچه گذشت آدمی را مطمئن و جازم می کند به اینکه حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه ای از موهبت اختیار بهره دارند.البته نه به آن قوت وشدتی که در انسانهای متوسط است. شاهد روشن این مدعا اینست که ما به چشم خود بسیاری از حیوانات وخصوصا حیوانات اهلی را می بینیم که در بعضی موارد که عمل مقرون با موانع است،حیوان از خود حرکاتی نشان می دهد که آدمی می فهمد این حیوان در انجام این عمل مردد است ودر بعضی موارد می بینیم که به ملاحظه نهی صاحبش یا از ترس شکنجه اش یا به خاطر تربیتی که یافته از انجام عملی خودداری می کند".(11)
ایشان در مورد حشر حیوانات می فرماید:"...نه تنها انسانها وحیوانات محشور می شوند بلکه آسمانها وزمین وآفتاب وماه وستارگان وجن وسنگها وبتها وسایر شرکایی که مردم آنها را پرستش میکنند...همه محشور خواهند شد".(12)البته ایشان در مورد مؤاخذه حیوانات می فرماید:"صرف شریک بودن حیوانات با انسان در مسئله مؤاخذه،حساب واجر،مستلزم شرکت وتساویشان در جمیع جهات نیست.به شهادت اینکه افراد همین انسان در جمیع جهات با هم برابر نیستند".(13)به حکم آیات 48سوره ابراهیم و61سوره نحل هر جنبنده ظالمی چه انسان وچه حیوان مورد مؤاخذه قرار می گیرد. از طرفی تکالیفی که بر انسان فرض است از حیوانات ساقط است وتمام اشیاءعالم مسخّر انسانند.
آزادی انسانها
انسان موجودی است اجتماعی که هم روح دارد وهم جسم،هم عقل دارد وهم شهوت.". . .خداوند انسان را مختارآفرید تا بااستفاده از این موهبت واراده وانتخاب خود واطاعت از فرمان عقل،قدم در راه کمال گذارد وخواسته نفس را سرکوب کند.در این صورت است که استحقاق مدح وثواب را دارد چون می توانست سقوط کند ولی بااختیار خویش راه صعود را انتخاب کرد مقامش از ملائکه ای که فقط توانایی صعود را دارند بالاتر است".(14) از نظر اشاعره انسان موجودی کاملا مجبور است واز نظر معتزله انسان مختار محض است. اما دیدگاه امامیه اینست که انسان نه مختار محض است و نه مجبور محض،بلکه به تعبیر امام صادق(علیه السلام)"امر بین الامرین"می باشد.
عرفا نیز معتقدند که از هر دو جهان باید آزاد بود اما بندگی عشق راباید گردن نهاد.چنانکه حافظ می گوید:
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری که خاطر از همه غمها به مهر او شاد است
از نظر شهید مطهری نظام هستی نظام ضروری و استثناناپذیر است و در عین حال انسان در افعال و آثار خود مختار است و حدّ اعلای آزادی بر انسان موجود است.این اختیار و آزادی با ضرورت نظام هستی منافات ندارد.(15)
انواع آزادی که در کتب مختلف ارائه شده را می توان چنین نام برد: آزادی معنوی – اجتماعی-سیاسی-بیان-عقیده-فلسفی-انسانی-حیوانی-قضایی و ...
ممکن است عده ای از آزادی سوءاستفاده کنند ، پس باید آفات آن را شناخت و از آنها پیشگیری کرد.یکی از نگرانی های افراد حق جو در مورد آزادی رواج بی بندوباری و القای شبهات بین افراد جامعه است. اسلام همانطور که آزادی را تجویز کرده، بر امربه معروف ونهی از منکر نیز تاکید نموده است.(آیات 63و78و79سوره مائده)
نمونه هایی از سیره معصومین(علیهم السلام)
پیامبر به غیر مسلمانان اجازه می دادند که بتوانند با امنیت خاطر و آزادی به انجام اعمال مذهبی خویش بپردازند. همچنین در زمان ایشان و ائمه اطهار(علیهم السلام) کلیساها و معابد غیر مسلمانان وجود داشته و آباد بوده اند و از این صریح تر روایتی است که از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل شده که هرگاه صاحب یکی از ادیان در عبادتگاه خود مشروب می خوردند به آنها معترض نمی شد ولی اگر در ملا عام چنین کاری می کردند آنها را تازیانه می زد.(16)
امام علی(علیه السلام) در نامه 31نهج البلاغه خطاب به امام حسن(علیه السلام) می فرماید:جان و روان خودت را گرامی بدار ...هرگز بنده دیگری مباش، زیرا خدا تو را آزاد آفریده است. شهید مطهری در کتاب نظام حقوق زن در اسلام، به آزادی دادن پیامبر به دخترانش در انتخاب همسر اشاره می نماید.
آزادی در اسلام و غرب
غربی ها آزادی را خواسته ای شخصی و در محدوده تمایلات مادی افراد می دانند که بر پایه همین اعتقاد، لیبرالیسم شکل گرفته است. جالبتر آنکه معتقدند گاهی بین آزادی و حق، اصطکاک است، یعنی گاهی آزادی فرد چیزی را ایجاب می کند و حق چیز دیگری را. اشکالی که به این نوع دیدگاه مطرح است اینست که آزادی در غرب، یعنی حیوانیت رها شده، در مکتب آنها به راحتی می توان آزادیخواه بود ولی باتقوا نبود. اما در مکتب اسلام علاوه بر آزادی اجتماعی،آزادی معنوی نیز مطرح است؛یعنی آزادی در محدوده عملی است که به حق دیگران و فرهنگ و اخلاقیات تجاوز نکند؛ یعنی تقوا و تزکیه نفس. یک فرد مسلمان تا آن اندازه آزاد است که وقتی گناهی از او سر می زند به تنهایی به سوی خدا می رود و از گناهش توبه می کند، برعکس مسیحی گنهکار که باید کشیش را میانجی خود و خدا کند.
در مورد آزادی معنوی در چند محور به طور خلاصه می توان بحث کرد:
1-آزادی روح قدسی انسان از قوای وجود خود بطوریکه فرمانده کل قوای وجودش شود.
2-آزادی انسان از لذت های زودگذر دنیا
3-آزادی از بهشت و جهنم؛ یعنی همت انسان آنقدر والا شود که حتی به امید بهشت یا از ترس دوزخ کارهای شایسته از او سر نزند."امام صادق(علیهالسلام) فرموده اند:عبادت کنندگان سه دسته اند:گروهی خدا را از ترس عبادت می کنند و این عبادت بردگان است.کسانی خدا را به طمع ثواب عبادت می کنند و این عبادت مزدوران است و دسته ای خدا را به خاطر دوستی اش عبادت می کنند که این عبادت آزادگان است و برترین عبادت است؛(17)
محدودیت های آزادی
آزادی محدودیت هایی دارد که یکی از آنها ترویج بی بندوباری است. اگر آزادی منجر به بی ارزش شدن معنویت گردد از درجه اعتبار ساقط است. محدودیت دیگر توهین به افراد است که البته در باره آزادی بیان کاربرد دارد. برخی نویسندگان محدودیت آزادی را به عدالت دانسته اند، یعنی تنها چیزی که آزادی را مقید می کند، عدالت است. بنابراین وقتی سخن از آزادی می شود به این معنا نیست که آزادی کاملا آزاد است؛ بلکه در دایره ای از محدودیت ها محاصره شده است.
خلاصه اینکه
پیرامون آزادی و متعلقات آن می توان کتابها نوشت و یا ساعتها سخنرانی کرد. ما در این مجال مقید بودیم به مختصرگویی؛که انشاالله خواننده محترم باقی مباحث را از کتب موجود پیگیری نماید.
نتایج این مقاله به شرح زیر است:
1-جمادات به خاطر اینکه رشد ندارند نیازمند آزادی هم نیستند.
2-گیاهان درجه ای از آزادی دارند که متناسب با آنهاست. آزادی آنها یعنی نبود مانع برای رشد و نموّشان.
3-حیوانات نسبت به گیاهان آزادی بیشتری دارند، چون تا اندازه ای مختارند.
4-دایره آزادی انسان وسیعتر از سایر گروه هاست، چراکه هم رشد و تکامل دارد، هم اختیار و تعقل.بعلاوه تکالیف زیادی بر او واجب شده و موهبت های فراوانی در اختیار دارد و حسابرسی نیز می شود.
5-آزادی انسان تا جایی محترم است که به عدالت، حقوق و آزادی دیگران لطمه وارد نکند.
منابع
1-قرآن کریم، سوره انسان، آیه 3
2-علی مهدوی، مقاله مفهوم آزادی در اندیشه شهید مطهری.
3-همان.
4-عبدالوهاب فراتی، مقاله آزادی در اندیشه امام خمینی(ره).
5-علی مهدوی، مقاله مفهوم آزادی در اندیشه شهید مطهری.
6-اینترنت.
7-نویمان، فرانتس، آزادی و قدرت و قانون، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 68، تهران، خوارزمی، ویرایش هربرت مارکوزه.
8-ایازی، سیدمحمد علی، آزادی در قرآن،صص 34و 36، تهران، موسسه نشر و تحقیقات ذکر.
9-مطهری، مرتضی، آزادی معنوی،صص 11و12، تهران؛قم، صدرا1378
10-طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج 15، ص577، ذیل آیه 88 سوره نمل.
11-طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ج7، ص114، ذیل آیه 38 سوره انعام.
12-همان، ص107
13-همان،ص 109
14-مهدوی، سید ابوالحسن، هدف خلقت، ص103، با اندکی تلخیص، اصفهان، انتشارات محبان،1383
15-علی مهدوی، مقاله مفهوم آزادی در اندیشه شهید مطهری.
16-شیخ کلینی، اصول کافی، ج7 ،ص238
17-همان، ج2 ،ص84
[ سه شنبه 92/9/19 ] [ 11:29 عصر ] [ محمد وحید صافی اصفهانی ]
[ نظر ]